خلافت الهی انسان از منظر فریقین در سه حوزه اصلی بحث برانگیز بوده است که (ع)بارت اند از: 1. منظور از خلیفه و مستخلف (ع)نه، 2. مصداق یا مصادیق خلیفه، 3. شیون مختلف خلیفه. تبیین هرکدام از موارد پیش گفته در مساله خلافت، دارای لوازم و آثار م(ع)رفتی است که در ایجاد هندسه م(ع)رفتی هر فرد موثر بوده و موضو(ع)ات م(ع)رفتی دیگر را نیز تحت الش(ع)ا(ع) قرار می دهد. از این جهت مساله اصلی در مقاله حاضر، بیان چگونگی ارتباط و تلازم بین بحث خلافت الهی انسان و مساله (ع)صمت انبیاء و اولیاء ((ع)) از منظر مفسران و اندیشمندان فریقین است. در این خصوص با استفاده از مناب(ع) کتابخانه ای و با رویکرد تحلیلی تطبیقی، در می یابیم که هرکدام از نحله های تفسیری، ا(ع)م از کلامی، فلسفی و (ع)رفانی، مساله (ع)صمت را نیز مبتنی بر دیدگاه خود نسبت به مساله خلافت انسان در قرآن کریم توضیح داده اند؛ به (ع)بارت دیگر، مفسرانی که از منظر کلامی به موضو(ع) خلافت انسان نگریسته اند، در تبیین مساله (ع)صمت نیز با استناد به ادله (ع)قلی و نقلی به توضیح آن دست یازیده اند؛ اما کسانی که مواجهه فلسفی یا (ع)رفانی با این مساله داشته اند، مساله (ع)صمت و حدود و ثغور آن را نیز بر اساس قوا(ع)د (ع)قلی و هستی شناسانه یا بر اساس ذوق (ع)رفانی خویش بیان کرده اند. این پژوهش نشان می دهد حداقل پاره ای از موضو(ع)ات م(ع)رفتی، متاثر از نو(ع) نگاه به مساله خلافت انسان در قرآن کریم است.